• وبلاگ : تازه ها
  • يادداشت : فاطمه مقيمي ثروتمندترين زن ايراني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دستمال کاغذي به اشک گفت:

    قطره قطره‌ات طلاست

    يک کم از طلاي خود حراج مي‌کني؟

    عاشقم!

    با من ازدواج مي‌کني؟

    اشک گفت:

    ازدواج اشک و دستمالِ کاغذي!

    تو چقدر ساده‌اي

    خوش خيال کاغذي!

    توي ازدواج ما

    تو مچاله مي‌شوي

    چرک مي‌شوي و تکه‌اي زباله مي‌شوي

    پس برو و بي‌خيال باش

    عاشقي کجاست!

    تو فقط

    دستمال باش!
    دستمال کاغذي، دلش شکست

    گوشه‌اي کنار جعبه‌اش نشست

    گريه کرد و گريه کرد و گريه کرد

    در تن سفيد و نازکش دويد

    خونِ درد

    آخرش، دستمال کاغذي مچاله شد

    مثل تکه‌اي زباله شد

    او ولي شبيه ديگران نشد

    چرک و زشت مثل اين و آن نشد

    رفت اگرچه توي سطل آشغال

    پاک بود و عاشق و زلال

    او با تمام دستمال‌هاي کاغذي فرق داشت

    چون که در ميان قلب خود

    دانه‌هاي اشک کاشت
    پاسخ

    شما چرا اينقدر احساساتي هستين